شعور معنای عامّی است که شامل اموری مثل ادراک ، علم ، معرفت ، احساس ، فهم و امثال می شود. لذا ارائه تعریف جامع از آن حقیقتاً امری است دشوار. علّامه طباطبایی در تعریف شعور فرموده اند: « شعور به معناى ادراك دقيق است از ماده « شَعر » ، كه به معناى مو است. و ادراك دقيق را از آنجا كه مانند مو باريك است ، شعور خوانده اند ؛ و مورد استعمال اين كلمه در محسوسات غالب است، نه معقولات ؛ و به همين جهت حواس ظاهرى را مشاعر مى گويند.» (الميزان ، ترجمه موسوى همدانى سيد محمد باقر ، ج۲، ص۳۷۲ ) البته در عرف گاه به کسی هم که عقل یا حافظه اش زائل شده گفته می شود که مشاعرش را از دست داده است.
ملاصدرا نیز گفته است: « شعور عبارت است از ادراک بدون استنباط ؛ و آن اوّل مرتبت حصول علم به قدرت عاقله است و چنان مي نمايد که شعور ادراک متزلزل است و از اين جهت در حق خدا اطلاق نشده است. » ( فرهنگ اصطلاحات فلسفي ملاصدرا ، دکتر سيد جعفر سجادي ، ص ۲۷۴)
مقصود از شعور یا آگاهی با فعالیت معنوی و روحی انسان کلیه احساسات، اراده و اندیشه ها و جهان بینی ها بشری است. با کمک آنها است که انسان جهان پیرامون را درک می کند و خودش را نیز می شناسد.
سرشت این پدیده های روحی و منشاء آن ها طی قرون متمادی موضوع مطالعه علوم طبیعی بوده و بالاخره علم مدرن این نتیجه را مدلل ساخته که شعور بشری نتیجه تکامل طولانی ماده است.
طبیعت مدت های مدید قبل از پیدایش انسان و تفکر او وجود داشته است. در همین کره زمین میلیاردها سال گذشت تا انسان یعنی موجودی که می تواند فکر کند پدید شد. در حقیقت راهی بس دراز پیموده شده است تا آن که ساده ترین شکل انعکاس در شیئی یا پدیده دیگر به سطح عالی شعور انسانی برسد. در این راه طولانی ماده از جهان غیر آلی (غیر ارگانیک) وارد جهان عالی (ارگانیک) شده است که این انتقال یک جهش کیفی عظیم بود سپس در درون جهان ارگانیک از جهان بی جان وارد جهان جانداران گردیده است و در جهان جانداران نیز از تکامل نباتی و حیوانی گذشته وارد مرحله تکامل انسانی شده است. این مراحل انتقالی نیز هر یک جهش های کیفی عظیمی بوده است.
شعور به عنوان محصول تكامل ماده، به طور انكار ناپذيري به ماده بستگي دارد و از مادهي متفكر و يا مغز جدايي ناپذير است. فيزيولوژيست بزرگ روس “ايوان پاولوف” ثابت نمود كه در مغز انسان مخصوصا” در قشر مغز پروسههاي مادي فيزيولوژيكي در جريان است، كه اساس تمام فعاليتهاي رواني را تشكيل ميدهد و به هم خوردن كار معمولي مغز و ضايعات آن بعد از بيماري، ضربات و مستي و ساير علل موجب اختلال شديد فعاليت فكري و پريشاني رواني ميگردد. پس از تجربيات فراوان پاولوف چنين نتيجه گرفته است كه “فعاليت رواني نتيجه فعاليت فيزيولوژيكي قسمت معيني از مغز است”.
خواب يك توقف جزيي و موقتي مجموعهي فعاليتهاي قشر مغز است. زيرا هنگام خواب تفكر قطع ميشود و شعور به حال ابهام و تيرگي در ميآيد.
در حقيقت مغز و پروسههاي فيزيولوژيكي كه در آن جريان دارد و پايه و اساس شعور انساني است و بدون اين پايه و اساس وجود تفكر در انسان قابل فهم نيست.